گفتم ز انتظارت جانها به لب بیامد*** گفتا به اشک دیده آن روز آخر آید
گفتم زقلب خونت گردون خبر ندارد*** گفتا که بر ظهورم او هم به وجد آید
گفتم که بر ندایت جانم کنم فدایت*** گفتا که قلب ما را خشنود طاعت آید
گفتم که در نبودت عالم عزا گرفته***گفتا که نیست رهرو کز او خبر نیاید
گفتم خوشا صدایی کز شرق عالم آید*** گفتا خنک نسیمی کز قلب تو برآید
گفتم که دیدن تو مارا ز آرزو کشت*** گفتا تو بندگی کن تا سرورت بیاید
گفتم به مرگ هجران دست دعا برآور*** گفتا نشین بر این در تا روی دلبر آید
گفتم بقیه الله ما را رها مگردان *** گفتا خموش نرگس هرگز چنین نشاید